وقتی حرفی نیست عنوانی نیست
از احساس به کلمه رسیدم و از کلمه ... از کلمه به نت رسیدم ... به موسیقی ... به ملودی حالا راستش دستم به قلم نمیره ... یه زمانی مینوشتم یه سری ها بخونن ولی موسیقی زبونی نیست که همه بفهمن ... استادم میگه استعدادشو دارم جلسه ششم قراره یه آهنگ کامل بزنم.یعنی هفته دیگه .... نمیدونم چجوری شد واقعا نمیدونم قبلا میگفتم علاقه ای به موسیقی ندارم ولی حالا نه .... حالا روزا اگه گیتارمو نگیرم دستم شب نمیشه خیلی عجیبه انگار بهش پیوند خوردم.حتی ساده ترین نت ها هم برای گوش هام نوازشه حال خاصی دارم.کمی بیشتر از قبل تو خودم هستم.بعضی وقتا بی دلیل آواز میخونم با صدای بلند...الان دیگه همه به این کارم عادت کردن.یه جور تشنگی خاصی پیدا کردم.هر هفته 50تا آهنگ دان میکنم خیلی مشتاقم زودتر هفته دیگه بشه.ولی آخرش باید بگم خدایا شکرت.یعنی در واقع از اول باید میگفتم خدایا بابت همه چیز شکرت.... پ.ن:یه آهنگ فوق العاده آپ کردم ولی نمیخونه....شاید کسی بشناستش : ماه در میاد که چی بشه میخواد عزیز کی بشه.....
نظرات شما عزیزان:
پاسخ:نیروی آزاد شده ی کنترل شده ی یه ذهن پر از تشویش...اسمشو میذاشتم شطرنج
Power By:
LoxBlog.Com |